گریخته. (آنندراج). رم دیده. رم کرده. رم خورده. رجوع به رم دیده و رم خورده و رم کرده شود: رشتۀ جذب محبت نکند کوتاهی چه شد ای رم زده، آهوی بیابان شده ای. وحید (از آنندراج)
گریخته. (آنندراج). رم دیده. رم کرده. رم خورده. رجوع به رم دیده و رم خورده و رم کرده شود: رشتۀ جذب محبت نکند کوتاهی چه شد ای رم زده، آهوی بیابان شده ای. وحید (از آنندراج)
اظهار عجز کرده. (فرهنگ فارسی معین) ، حقیر شمرده. فرومایه محسوب شده. (فرهنگ فارسی معین). ذلیل و خوار. (ناظم الاطباء) ، شخصی را گویند که پیوسته در قمار نقش کم زند. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کم زدن و کم زن شود، کم بخت. (آنندراج). کم بخت. بی دولت. (فرهنگ فارسی معین) ، آواره وسرگشته. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) : طالع بد بود و بد اختر شدم کم زدۀ کوی قلندر شدم. نظامی (از آنندراج)
اظهار عجز کرده. (فرهنگ فارسی معین) ، حقیر شمرده. فرومایه محسوب شده. (فرهنگ فارسی معین). ذلیل و خوار. (ناظم الاطباء) ، شخصی را گویند که پیوسته در قمار نقش کم زند. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کم زدن و کم زن شود، کم بخت. (آنندراج). کم بخت. بی دولت. (فرهنگ فارسی معین) ، آواره وسرگشته. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) : طالع بد بود و بد اختر شدم کم زدۀ کوی قلندر شدم. نظامی (از آنندراج)
خجل و شرمنده. (ناظم الاطباء). شرمگین. شرمنده. (از آنندراج). شرم زد. شرمسار. شرمگین. شرمگن. شرمناک: او از کردار خود شرم زده بود. (یادداشت مؤلف) : تخفیر، شرم زده کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) : پس جماعت بنی اسرائیل همه باز پیش آمدند گناهکار و شرم زده. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). این احمدبوشره در پیش شیخ بگذشت شرم زده. (اسرار التوحید). ای شرم زده غنچۀ مستور ازتو حیران و خجل نرگس مخمور از تو. حافظ. - شرم زده شدن، خجل شدن. (یادداشت مؤلف) : گفت اگر از شما وام خواست برای ما خواست عبداﷲ شرم زده شد. (تذکرۀ الاولیاء عطار ج 2 ص 335). رجوع به شرم زد شود. ، پشیمان. (ناظم الاطباء)
خجل و شرمنده. (ناظم الاطباء). شرمگین. شرمنده. (از آنندراج). شرم زد. شرمسار. شرمگین. شرمگن. شرمناک: او از کردار خود شرم زده بود. (یادداشت مؤلف) : تخفیر، شرم زده کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) : پس جماعت بنی اسرائیل همه باز پیش آمدند گناهکار و شرم زده. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). این احمدبوشره در پیش شیخ بگذشت شرم زده. (اسرار التوحید). ای شرم زده غنچۀ مستور ازتو حیران و خجل نرگس مخمور از تو. حافظ. - شرم زده شدن، خجل شدن. (یادداشت مؤلف) : گفت اگر از شما وام خواست برای ما خواست عبداﷲ شرم زده شد. (تذکرۀ الاولیاء عطار ج 2 ص 335). رجوع به شرم زد شود. ، پشیمان. (ناظم الاطباء)